حسنای ناز ماحسنای ناز ما، تا این لحظه: 9 سال و 5 ماه و 5 روز سن داره
گلسا جونگلسا جون، تا این لحظه: 5 سال و 2 ماه و 11 روز سن داره

ثمره زندگي زيبايمان

سفر یه روزه اما پر برکت

1392/7/6 22:19
نویسنده : مامان هدی
226 بازدید
اشتراک گذاری


همش دنبال این بود که وبلاگم رو به روز کنم اما فکرم این بود که حالا چی بنویسم یادم اومد چقدر خاطره و روزمره دارم که می تونم اینجا ثبتش کنم.

اول از همه اینکه هفته قبل پنجشنبه(28شهریور) همسری گفتن: خانوم میای یه روزه بریم قم زیارت، تا من فکر کنم گفت: بگو حتما مامانتم بیاد، بدون برنامه ریزی قرار شد صبح پنج شنبه ساعت6/30 حرکت کنیم( که تا ما بیدار شدیم و رفتیم 7 تازه جلوی در خونه مامانم بودیم) داداش کوچیکه هم با ما اومد.البته بهش اصرار نمودیم

سفر پرباری بود و اصلا هم خسته نشدیم. اونجا برای همه دوستام و آشناها دعا کردم.

ساعت 10/30 رسیدیم قم و ساعت 8/30 شب هم ولایت خودمون بودیم. وااااااااااقعا لذت بخش بود و بهمون خیــــــــــــــلی خوش گذشت. تو ماشین کلی خندیدیم و خوردیم.

اما شب موقع خواب وقتی چشمام رو می بستم فقط جاده بود که می دیدم.( همسری هم اینجوری بود)

فرداش که جمعه (29 شهریور) بود ناهار مهمون مادر بزرگ همسر بودیم.

کلا ما پنجشنبه و جمعه درگیر مهمونی هستیم و اصلا به کارهای خونه و استراحت کردن نمی رسیم. چند وقته می خوایم یه روز جمعه کمدهامون رو مرتب کنیم اما هنوز آن جمعه موعود فرا نرسیده.

این پنجشنبه شام مهمون مامان من بودیم، صبحانه مهمون مادر بزرگ همسر، ناهار جمعه باز مهمون مامان من( شبش هم که سر کار بودیم) اومدیم خونه شب ساعت 11 و نیم تازه آبلیمو صاف کردیم.

امروز صبح من جنازه بودم و ساعت یه رب به 10 از خواب بیدار شدم. و ظرف های پنجشنبه ناهار رو تازه امروز فرصت کردم و شستم.

ناهار هم همسر خان از بیرون کوبیده فرداعلا خرید آورد.دستش درد نکنه.


پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)