حسنای ناز ماحسنای ناز ما، تا این لحظه: 9 سال و 6 ماه و 2 روز سن داره
گلسا جونگلسا جون، تا این لحظه: 5 سال و 3 ماه و 8 روز سن داره

ثمره زندگي زيبايمان

از خواب بیدار شدن و تولد مامان هدی

1394/11/12 17:09
نویسنده : مامان هدی
556 بازدید
اشتراک گذاری

سلام گل زندگی، سلام عشق مامان و بابابوس

خوبی دختر نازم، قربون چشمات بشم. قربون سواد خواندنت بشم که می خوای اینا رو یه روز با اون چشمای خوشگلت بخونی. خدا کنه باشم و ببینم این روزهات رو عسل منمحبت

دیروز یعنی وقتی یکسال و سه ماه و هفت روزه بودی ساعت یک رب به پنج عصر خوابیدی، تو خواب دو بار گریه کردی که بغلت کردم و مثل همیشه زود آروم شدی.

دفعه دوم یکم شیر خوردی و خوابیدی. شاید 30 ثانیه نشد وقتی ازکنارت بلند شدم اومدم تو آشپزخونه واسه خودم شیر بریزم یه دفعه دیدم با خرسی کوچولوت از اتاقت اومدی بیرون و با چشمانی خندان و لب هایی ناز گفتی سَل( یعنی سلام) اصلا باور نمی شد 30 ثانیه پیش خواب خواب بودی. تامن از کنار بلند شدم بیدار شده بودی

اینقدر بوست کردم و قربون صدقت رفتم که حد نداره. بغلشما هم دستتو انداخته بودی دور گردم و حسااااااابی خودتو لوس کردی برام.بوس

این روزها بابا جون نوبت دیرشونه. و شبا دیر میان حدودای دوه و نیم یازده( انشالله سال دیگه کارشون رو باید تغییر بدن) شما آلبوم عکس هات رو نگاه می کنی و هی عکس بابایی رو می بینی  و با بغض می گی: باااباا بودوبودو

دلم کباب میشه وقتی اینجوری می گی. تا صدای در حیاط میاد زود میری سمت در ساختمون و بلند می گی باااابایی.منم میگم مامان جون بابا هنوز نیومده و سرکارن. و با هم کلی بازی می کنیم و می خندیم تا باباجونی بیان خونه.

محبتعزیز دل مامان راستی پانزده ماهگیت هم مبارک باشه.محبتجشن

وای داشت یادم می رفت. شش بهمن هم تولد مامانی بود و این دومین سالی بود که شما حضور داشتی پارسال تولدم شما تقریبا دو ماهه بودی ولی امسال ماشالله هزار ماشالله شمع کیک مامان رو شما فوت کردی گل نازم.

دیگه اینکه جونم برات بگه بابایی تو این مدت خیلی هزینه هاش زیاد شده بود و به مامان 200 تومن هدیه داد، مادر جون یه ظرف خوشگل، دایی حجت یه سکه و دایی سجاد هم یه ظرف خیلی ناز زحمت کشیدن.

مامان بزرگ و بابابزرگ هم 50 تومن دادن که دستشون درد نکنه.

کاش میشد تمام لحظه های زندگیت رو ضبط می کردم. خیلی دلم برای روزهایی که با هم هستیم و دارند تند تند میگذره تنگ میشه حسنا جون.

خدا ر و برای داشتن تو و بابای مهربونت همیشه شاکرم.

خدا جون ممنونتممحبت

چند روز پیش هم یه نی نی فوق العاده کوشولو اومد خونمون به اسم آوینا. هزار ماشالله خیلی ناز و شیرین بود. شما وقتی اون گریه می کرد ناراحت می شدی و گریه ات می گرفت.

وقتی بهت می گفتم مامانی شما هم اینقدری بودی ناراحت می شدی و بلند می گفتی: نههه

از اون روز هر وقت می گم مامانی نی نی چقدری بود اومد خونمون دستاتو نزدیک هم می کنی و با انگشت اشاره می گی کوشولو. کلمه اش رو هم دست و پا شکسته تلفظ می کنی.

اااااااااااااای قربون اون زبان شیرینت مامان

 

پسندها (2)

نظرات (1)

مامان سمیه
16 بهمن 94 21:53
تولدت مبارک هدی جان. ان شالله هر سال کنار خانواده عزیزت خوشحال و سلامت جشن بگیرین. چقدر مزه میده حسنا کنار شمع خدا حفظش کنه. وقتی میخوابن خیلی خیلی مظلوم میشن.من گاهی دلم میخواد برم و تو خواب غزل رو بغل کنم و ماچش کنم
مامان هدی
پاسخ
ممنون خاله سمیه. انشالله خیلی مزه میده وجودشون. خدا رو هزار مرتبه شکر.