آینه گفتنت رو قربون بشم
سلام گل زندگی، سلام دختر نازم
چند روز پیش که شما یک سال و 3 ماه و 17 روز بودی با باباجون رفتیم و برات چند تا لباس راحتی واسه عیدت خریدیم.یک به یک از هم قشنگتر بودن. دست باباجون درد نکنه که همیشه برای خرید کردن همراهمون هست و هیچ وقت برای هیچ چیزی نه نمیگه.
اومدیم خونه و من لباس ها رو برات پوشیدم و مامان و بابا یه دفعه با هم گفتیم واااااای ماشالله چقدر ناز شدی حسنا جون
شما هم زود گفتی ayneh دوبار پشت سر هم گفتی بابا گفت چیه میگه حسنا منم با کلی ذوق و شوق کلی بوست کردم و گفتم قربونش برم می گه آینه.یعنی منو ببرید جلوی آینه خودم رو ببینم.
بابایی هم زود بغلت کرد و رفتین جلوی ayneh و سرتا پات رو نگاه کردی و خندیدی.
آلبوم عکس های بچگیت رو هم خیلی دوست داری و بیشتر روزها نگاش میکنی. اون روز بهت گفتم حسنا این چیه؟ خیلی واضح و درست گفتی آلبوم.
این رو من بهت مستقیماً یاد نداده بودم ولی چون بهت گفته بودم بیا مامان آلبوم رو بگیر متوجه شده بودی و یاد گرفته بودی.
دیگه اینکه از نمایشگاه برات 100 تا توپ کوچولو و رنگی برات خریدیم با ی دوچرخه. پارسال که رفتیم نمایشگاه اسباب بازی شما 96 روزه بودی مامان جون ولی امسال 470 روزه بودی یعنی 15 ماه و 4 روز فدات بشم.
کلی اونجا بهت خوش گذشت. سگ اسباب بازی می دیدی زود صداشو در میاوردی گوسفند هم همینطور.
خرس های پشمالوی بزرگ هم برات جالب بودن مامان جون
اگر خدا بخواد و امام رضا(ع) ما رو قابل بدونن اردیبهشت میریم پابوسشون. دلم خیلی می خواد اولین سفرت به مشهد الرضا باشه. من عاااااااااشق امام رضام
جمعه هم با بابایی باز رفتیم بازار وقتی وارد مغازده شدیم شما برای اولین بار سلام کردی به مغازه دار. اونم کلی برات ماشالله گفت.
هزار ماشالله به ناز دختر خودم که اینقدر خانوم و باهوشه.
امروز هم برات بعد ازکلی گشتن از جایی که اصلا فکرشو نمی کردم برات دمپایی کوچیک خریدم. کلی دوستش داری و لذت می بری( از سر گذر) اتفاقی بعد از خرید تره بار گفتم بزار اینجا رو هم نگاه کنم. تا دیدم از دور بابا رو صدا کردم که بیااااااااا پیدا شد، اینقدر بهم مزه داد. آخه خیلی دنبال دمپایی بودم برات همه جا رو هم گشته بودم فقط هم یه جفت داشت که اونم ما خریدیم.صورتی و خوشمل
اولین دمپایی در 25 بهمن ماه خریده شد برای حسنا خانم.(15 ماه و 21 روزه)سایز دمپایی هم 18. کفشاتم 22 عزیز دلم.