حسنای ناز ماحسنای ناز ما، تا این لحظه: 9 سال و 6 ماه و 2 روز سن داره
گلسا جونگلسا جون، تا این لحظه: 5 سال و 3 ماه و 8 روز سن داره

ثمره زندگي زيبايمان

واکسن 18 ماهگی

1395/2/14 15:28
نویسنده : مامان هدی
401 بازدید
اشتراک گذاری

از چند وقت قبل شنیده بودم که واکسن 18 ماهگی سخت ترین واکسنه و بچه خیلی اذیت می شه.

منم با نزدیک شدن به این تاریخ حسابی استرس گرفته بودم و کلی مطلب خونده بود که چی کنم تا شما راحت تر باشی.

شنبه 4 اردیبهشت ماه شما 18 ماهت به پایان رسید و من و شما و بابا جون راهی مرکز بهداشت شدیم.

مرکز بهداشتی که هیچ وقت درست و حسابی نبود،‌یا کارمنداش نبودن یا هر بار به ی صورت اندازه می گرفتن.

شنبه  رفتیم، اول رفتم اتاق بالا که پرونده ات رو پیدا کنم که مسوولاش نبودن. خودم پرونده ات رو برداشتم. رفتم که بگم واکسن رو آماده کنن گفتن روزهای فرد.

ما هم فردا یعنی یکشنبه عقد دختر عموم بود. به همین خاطر نرفتیم. سه شنبه به جاش رفتیم که گفتن واکسن تموم شده پنجشنبه بیاین.

هر چند تمام این ها مصلحت بود و حکمتی داشت چون شما به شدت از محیط دکتر ترس داری. اما تو این دو روز دیدی هیچ اتفاقی برات نیفتاد روز پنجشنبه که رفتیم آرام بودی.

از قبل کلی خوراکی های مورد علاقه ات مثل تخمه و تک تک رو برات بردیم و دادم عمو واکسنی که بهت بده.

شما باز گریه کردی ولی موقع زدن واکسن آرام شده بودی و  فقط نگاه کردی اما بعدش دوباره گریه کردی و زود آروم شدی خانوم خانمای مامان

بعد از زدن واکسن ما رفتیم پارک. حدود دو ساعت راه رفتی و بازی کردی و از پله های سرسره ها بالا رفتی.

ناهار هم مهمون خونه مادربزرگ شما بودیم.(مامان بابا) اونجا هم تا رسیدیم سرییع برات کمپرس سرد گذاشتم. قبلشم تو خیابون بهت استامینوفن دادم.

ساعت 12 واکسن زدی و ساعت 6 بعدازظهر خوابیدی. من و بابا تو این مدت چشممون به پات بود ببینیم لنگ می زنی یا نه. که خوب بودی

بعد از خواب هم خوب بودی شکر خدا و همچنان هر 4 ساعت یکبار بهت استامینوفن می دادم. شب ی تب خفیف داشتی تا فرداش.

اما اصلا از پادرد خبری نبود که نبود به لطف خدا

به نظرم مال فعالیت زیاد شما بود. که باعث شد اون ماده تو پای نازنیت زودتر حل بشه.

امیدوارم مامانای عزیز این مطلب منو بخونن و برای نازدونه هاشون به کار ببندنمحبت

پسندها (1)

نظرات (0)