پیشرفت چشمگیر در حرف زدن حسنا جونی
سلااااااام به دختر ناز و خوشگل مامان.
قربون اون چشمای نازت بشم که داری الان می خونی اینا رو( زنده باشم ببینم مامان جون اون روز رو که باسواد شدی)
دختر ناز مامان ماشالله هزار ماشالله دیگه برامون کاااااااااامل حرف می زنه. فعل می گه و اسم تمام کلمات و اشیا و حتی حیوانات رو هم میگه.
تا عدد ده رو میشماری، شعرهایی که برات می خونم رو خودت آخرش رو زودتر از مامان میگی ماشالله
شعرهای جوجه جوجه طلایی(اینقدر واضح و با نمک می گی که ما دلمون آب میشه و همونجا فشارت می دیم)
عروسکم عروسک، اتل متل یه بازی- زنبور زرد کوچولو،سلام سلام مامان جون، دیگه پدربزرگ خوبم خیلی برام عزیزه. تمام اینا رو آخراشو شما خودت می گی.
از کتاب خیلی خوشت میاد و وقتی میگم حسنا کتاب بخون اسم تمام شکل ها رو برام می گی الله اکبر
اینا شعرهایی هست که از توی ی کتاب شعر خوب برات حفظ کردم و می خونم در طول روز
خدایا شکرت هزاران مرتبه. به خودت می سپاریم ازش محافظت کن
اون روز بهم میگی مامان بشین، میگم کجا بشینم؟ می زنی رو فرش می گی: زمــــین
وقتی خوابت بیاد می گی خواااابید
بخوای بیای بغل می گی: بَغل
کلا اینقدر شیرین زبون شدی که ما فقط می خوایم قورتت بدیم درسته.
چهارشنبه قبل یعنی 29 اردیبهشت ماه به خاله سمیه زحمت دادیم و با دوستای دیگه رفتیم خونش. ما ساعت شش و رب از خونه اومدیم بیرون فکر کردیم الان زودتر از همه اونجاییم ولی دیدم وااااااااای دیر تر از همه رسیدیم.
شما اولش ی کم گریه کردی ( بعد از واکسن 18 ماهگی فکر می کنی هر جا بریم میخوان برات واکسن بزنن)اولش گریه می کنی. که شکر خدا چند روزه داره یادت میره.
بعد با غزل و نیکا و رها همبازی شدی. ماشالله غزل خاله هم خانم شده و هزار ماشالله خوش خنده. خداحفظش کنه. شما دو تا انشالله با هم به مدرسه خواهید رفت