شعر خوانی و جمله سازی ناز دخترم
سلام عشق مامان و بابا.
الهی دورت بگردم که هر روز بیشتر از دیروز دوست داریم. عاشقانه و دیوانه وار دوست داریم مامان جون.
شما این روزها اینقدر بلبل زبون شدی ماشالله که حد و حساب نداره.
همین الان اومدی تو اتاق می گی مامان کجایی؟ اتاقی؟ کارداری؟ اینا رو پشت سر هم و واضح می گی.
قصری که مامان بزرگ برای سیسمونی شما گذاشته بود الان شده صندلی برای زیرپا گذاشتن شما و خاموش و روشن کردن چراغ.
خوشبختانه اهل موبایل و تلویزیون هم نیستی و عاشق نقاشی کردن هستی. مدام میگی مامان بیا بشین، بکش.
میگم چی بکشم میگی صَنَلی. یعنی صندلی. همه اشیا رو من باید برات بکشم.
اشکال هندسی رو خیلی خیلی خوب می شناسی و هر جا می ریم زود می گی: موبَبَ. دایره، بیضی،مُثَثَ
اعداد رو تا ده می شماری اما عدد یک رو همیشه یادت میره.
چند وقت پیش هم رفته بودم دفتر روزنامه محل کار مامان جون. شما هم مدام اسم سردبیرمون رو صدا می کردی می گفتی: آقای تِوهید.پشت سر هم صداشون می کردی و ایشون هم می گفتن ماشالله دختر شما هم می گفتی مااااشالله.
کلی اونجا دلبری کردی و به همکارای مامان جون می گی خاله. اسم هاشون رو هم می گی خاله فلانی
دو هفته پیش هم رفتیم خونه یکی از همکارای مامان جون و اونجا کلی بازی و شیطونی کردی.
چند روز پیش هم بابا جونی برات دو تا جوجه کوچولو خرید و دو روز تو خونه باهاش بازی کردی و بعد بردیمش باغ آقا جون اینا.
شما همش جوجه ها رو ناز می کردی و براشون آب و غذا میذاشتی عشق مامان و بابا.
اینجا هم ماکارونی خوردی و به جوجه های بیچاره هم ماکارونی تعارف می کردی