حسنای ناز ماحسنای ناز ما، تا این لحظه: 9 سال و 5 ماه و 6 روز سن داره
گلسا جونگلسا جون، تا این لحظه: 5 سال و 2 ماه و 12 روز سن داره

ثمره زندگي زيبايمان

نوروز 96 وسفرهای نوروزی

1396/1/19 16:57
نویسنده : مامان هدی
945 بازدید
اشتراک گذاری

سال 96 هم بعد از همه بدو بدوهاش آغاز شد.بهاری نو و سالی نو. شما معنا و مفهوم عید و نوروز رو امسال خیلی بهتر درک می کردی و برای لحظه سال تحویل هم خیلی شوق و ذوق داشتی. ما هم سال تحویل خونه خودمون بودیم و به محض تحویل سال رفتیم خونه حاجی و مامان بزرگ اینا.

بعدش هم رفتیم خونه آقاجون و عزیزجون. شما هم کلی عیدی گرفتی. البته مامان و بابا هم مثل هر سال بی نصیب نموندن.

شام هم خونه آقا جون بودیم. و تا دوم عید مشغول دید و بازدید بودیم. البته اکثرا نبودن و رفته بودن سفر.

امسال هم با آقا جون و دایی جونا رفتیم شمال( بندرانزلی) که خییلی خیلی بهمون خوش گذشت.شما هم خیلی دختر خوبی بودی و تو مسیر جاده اصلا اذیتمون نکردی و با وجود شما مسیر خیلی برامون کوتاهتر شده بود.

تو مسیر چیزهای جدید می دیدی و سوال می کردی.

عاشق دریا و ساحل شده بودی و حاضر نبودی بریم ویلا

لب ساحل هم برا خودت با مامان و بابا کلی اسب سواری کردی و لذت بردی

دختر نازم بابا جون هم زحمت کشیدن و سیزده بدر ما رو بردن مشهد زیارت امام رضا(ع)

شما اولین بار بود که می رفتی مشهد و با وجود اینکه هوا به شددددت سرد بود اما هتل ما که  ماه عسل بود و نزدیک حرم به همین خاطر سریع می رسیدیم

راستی کالسکه نیکا جون هم چون مدل عصایی بود و سبک ازشون امانت کرفتیم و اونجا حسابی کمکون بود.دستشون درد نکنه

هوا فکر می کنم ده درجه بیشتر زیر صفر بود

شما هم حسابی تو صحن های زیبای حرم برا خودت بدو بدو می کردی.

یکی از تفریحاتتم این بود که هر چی بهت می دادن (‌تو پرواز، ترمینال، تو حرم تو هتل) همه رو جم می کردی تو پلاستیکدرسخوانمحبت و اونا رو همه اش رو آوردی خونه

اینجا هم تو اتوبوس برای اولین بار آبمیوه خوردی و بعدش بالا آوردی. مردم برات. بعد از اون تا چند روز همش می گفتی بابا با ماشین نریم تخ می کنمخطا

موقع پرواز شما چون از نیمه شب بیدار بودی و پروازمون ساعت 7 صبح بود خیلی خوابت می اومد و حاضر نبودی بشینی روی صندلی. به مجض اینکه پرواز کردیم شما خوابت برد. و چیزی ندیدی.

اما موقع برگشت شما حسابی بهت خوش گذشت و لذت بردی. دست بابا جون درد نکنه. شانزدهم فروردین هم خونه بودیم.

مامانی هم برای اولین بار نزدیک ضریح شد.خیلی بهمون خوش گذشت

پسندها (2)

نظرات (2)

کیان
21 اردیبهشت 96 8:36
سلام خاله سال نو شما با تاخیر مبارک خاله تیتیر زدید کهتبلیغ بشه بعدا بیاد توش مطلب بنویسید مطلب گذاشید همش پریده. چون نه عکس هستش نه نوشته جندالخالق
مامان هدی
پاسخ
ممنونم. تیترها رو نوشتم که یادم بمونه باید بنویسم.
مامان سمیه
7 خرداد 96 10:06
زیارتتون قبول عزیزمممممممممممم. همیشه به تفریح و زیارت مامانی چقدر عکساتون قشنگ بود. انقدر برای بالا اوردنش ناراحت شدمممم میدونی کلا بچه که بالا میاره من تنم میلرزه از استرس چقدر عکسای اسب سواریتون خوبه...همیشه خندان و سلامت باشین الهی
مامان هدی
پاسخ
فدای محبت و لطفت خاله سمیه