سیزده بدر 97
سلام گل خوشگل مامان
سیزده بدر نوروز 97 امسال ناهار مهمون خاله فاطمه( خاله بابایی بودیم) که رفتیم باغ دوست خاله مهناز و شما اونجا کلی بازی کردی و خوش گذروندی. بعد از خوردن ناهار که شامی کباب خوشمزه بود رفتیم باغ عزیز و آقاجون.
اونجا هم با دلینا کلی بازی کردی،تاب بازی،آب بازی،آتیش بازی و...ما عصرش بعد از خوردن عصرونه زودتر برگشتیم چون هم هوا سرد بود و همین اینکه مامان و بابا و دختر خیلی خسته بودن.برعکس همیشه هم که همه جا ترافیک بود امسال خبری از شلوغی خیابان ها نبود و از روزهای عادی خلوت تر بود.
خیلی خیلی خانم و مهربون شدی هزار ماشالله،قبلا با بچههای کوچیک تر از خودت دوست نمیشدی که از این مرحله از سن و سالت عبور کردی گل دخترم.
ی روز که من داشتم کارهامو انجام میدادم اومدی گفتی مامان بیا مورچه ها دارن خبرنگاری می کنند. منم گفتم بزار کارم رو انجام بدم میام.
گفتی مامان اینقدر بانمکن، بابا هم اومد و گفت من متوجه نشدم حسنا چی میگه، فقط خندیدم
منم رفتم دیدم مورچه ها ( که ی نوع خاصی هستن که اول بهار میان کنار پنچره آشپزخونه برعکس افتادن ) و شما با کلی ذوق و شوق گفتی مامان ببین خبرنگاری می کنن.( منظورت تایپ کردن بود) قربون اون دقت شما بشم عشق مامان و بابا