حسنای ناز ماحسنای ناز ما، تا این لحظه: 9 سال و 5 ماه و 27 روز سن داره
گلسا جونگلسا جون، تا این لحظه: 5 سال و 3 ماه و 2 روز سن داره

ثمره زندگي زيبايمان

تولد چهارسالگی گل مامان و بابا مبارک

1397/8/5 10:06
نویسنده : مامان هدی
284 بازدید
اشتراک گذاری

سلام دختر نازنینم. عشق کوچولویی که روز به روز داری خانوم تر میشی. دورت بگردم،‌قربون چشمای قشنگت بشم که اینقدر قشنگ هستن.

شما 4 آبان 4 سالگی رو پشت سر گذاشتی،‌روزهایی که به سرعت و برق و باد گذشت، با اینکه سعی کردم از تمام لحظات با تو بودن لذت ببرم و خسته نشم اما باز هم خیلی زود گذشت. الحمدالله به خوشی هم گذشت.

امسال هم تولد شما رو با حضور دو تا خانواده برگزار کردیم و شما کلی برای جشن تولد 4 سالگی ات ذوق و شوق داشتی. از چند روز قبل می پرسیدی مامان چند تا بخوابم بیدار بشم تولدم میشه. وقتی رسیدی به اینکه فردا بخوابی صبح بشه ناهار بخوری بخوابی بیدار بشی مهمونا میان چنان ذوقی تو چشمات بود که هی می گفتی یعنی الان ناهار می خوریم.

خلاصه اینکه تا اومدن مهمون ها دل تو دل شما نبود، مهمونی هم با خوبی و خوشی و صفا و صمیمت برگزار شد. همه هم زحمت افتاده بودن و کلی برات کادو اومده بود. کیک رو هم من و بابایی با هم دیگه پختیم، بیشتر کارها رو بابایی انجام داد تا من و خواهر جون اذیت نشیم.خوشبختانه موقع درست کردن کیک هم شما خواب بودی و کیک رو ندیدی تا لحظه آوردن.

من و بابایی از چند روز قبل بهت می گفتیم: حسنا مامان و بابا بهت کادو چی بدن تولدت، شما هم می گفتی: شما خیلی برام زحمت کشیدید هیچی نمی خوام،‌ی لپ لپ برام بخرید. ما هم غرق در عشق می شدیم و شما رو فشار می دادیم. می گفتیم نه ی چیزی بگو چی دوست داری. شما هم می گفتی نه نرید چیزی بخرید.

اما ی روز من و بابایی وقتی من از آفیش اومدم رفتیم برای شما ی کادو خوب خریدیم که شما عاشقش هستی. بابایی می گفت هنوز هوا سرده و دخترمون نمی تونه از دوچرخه استفاده کنه. منم گفتم تو خونه بازی می کنه. اینجوری شد که کلی گشتیم و ی دوچرخه خوشگل برای شما انتخاب کردیم.

بعد از باز کردن همه کادو ها گفتیم شما چشماتو ببند و وقتی باز کردی دیدی مامان و بابا با ی دوچرخه دارن میان،‌اینقدر خوشحال شدی که من و بابا لذت بردیم و من به زور اشک شوقم رو نگه داشتم. شما بدوووو بدو از روی مبل پریدی و اومدی کلی تشکر کردی. گفتی وااااااااااااای مال منه. ممنونم شما چقدر زحمت می کشید برای من.

قربون دختر مؤدب و قدرشناسم بشم که اینقدر تو خانمی عشقم

شام تولد 4 سالگی شما رو ساده دادیم و فقط قورمه سبزی پختم. خواهر شما هم تو تولد شما حدود 30 هفته سن داشت. انشالله سال دیگه خواهرت تو جشن تولدت حضور داره خوشگلم. چقدر خوبه که خدا دوباره بهمون دختر داد و شما خواهر دار میشی. من خودم همیشه خیلی دوست داشتم خواهر داشته باشم،‌عزیز جون هم خاله نداشته، مامان عزیز جون هم خاله نداشته. خدایا به خاطر همه چی شکر.

اما کادوهای تولدت: خامجی و آقا جون( قربونت برم که به حاج خانوم میگی خامجی) برات ی دست بلوز شلوار خوشگل آوردن. مامان بزرگه و بابا بزرگه هم ی دست بلوز و شلوار خوشگل با گل سر و ی بازی فکری( بساز و فکر کن) عمو امیر هم ی پتوی گلبافت برای شما- عزیز جون و آقا جون هم ی پیراهن خوشگل با گل سرش همرنگش با صد تومن پول، دایی حجت هم ی بلوز خوشگل و دایی جون سجاد هم مدادرنگی و مداد شمعی و کلی کتاب رنگ آمیزی و قصه برات خریده بود. دست همه شون درد نکنه.

دست بابا جون هم درد نکنه که هم کلی برامون زحمت می کشه و هوامون رو داره

پسندها (3)

نظرات (1)

مامان سمیهمامان سمیه
6 دی 97 21:58
تولدت مبارک حسنا جونم.ان شالله خیلی زود به سلامتی خواهر نازنینت رو بغل میکنی و میشی جزو خوشبخت ترین دخترای دنیا که خواهر دارن
مامان هدی
پاسخ
به امید خدا- سال دیگه خواهرش حضور داره. ذوق دارم که نگو