حسنای ناز ماحسنای ناز ما، تا این لحظه: 9 سال و 5 ماه و 27 روز سن داره
گلسا جونگلسا جون، تا این لحظه: 5 سال و 3 ماه و 2 روز سن داره

ثمره زندگي زيبايمان

یکسالگی گلسا جون مبارک

سلام عشق مامان. دخترای نازم. الهی که مامان فداتون بشه. 29 دی ماه گلسای ما یکساله شد و ما خدا رو بابت داشتن چنین نعمتی شکرگزاریم. تولد شما در دو نوبت برگزار شد. به خاطر بابابزرگ و مامان بزرگ بابایی که پاشون به شدت درد میکرد تولد شما رو بردیم خونه اون‌ها تا اذیت نشن.و یکبار هم با حضور عزیز و آقاجون و دایی جون ها برگزار شد. روزی که بردیم کیک شما رو خونه حاجی و خامجی جمعه بود و بعدازظهرش فامیل های بابا جون هم اومدن و بعد از اینکه کیک شما رو خوردن و متوجه شدن تولد شما بوده بهتون هدیه دادن و کلی ما رو شرمنده کردن. خیلی هم کادو جمع شد برا گل دخترم. اینجا خونه بابابزرگ باباجونه مامان و بابایی به گلسا دختر فسقلی شون...
30 دی 1398

چکاب یکسالگی گلسا

این هم چند تا عکس از چکاب یکسالگی شما. بمیرم برات که وقتی واکسن زدن چقدر گریه کردی مامانی.‌خواهر جون اصلا دلش نمیاد بیاد تو و شما رو نگاه کنه. بعدش که میری پیشش کلی قربون صدقه ات میره و با بازی حواستو پرت می کنه و شما رو می خندونه وزن شما در یکسالگی حدود 9.600 بود قد قشنگت رو هم متوجه نشدم اینجا حاضر شدیم بریم مرکز بهداشت این هم در حیاط مرکز بهداشت سرکوچه تا نشستی ادای ماشین سواری رو در آوردی اینجا بی خبر از دنیا شاد و خندان بودی، قبل از واکسن بمیرم برات. الهی که هیچ وقت درد نداشته باشی قشنگ دختر من. دخترای قشنگم دوستتون دارم   ...
29 دی 1398

دورهمی با دوست قدیمی

سلام ناز گل خانم من. دوست خوب واقعا نعمت خوبیه. می دونی چرا دخترم. اگر دوستت کارهای بد بکنه،‌حتی اگر تو از اون کارها بدت بیاد کم کم خودت هم مثل اون میشی. دختر نازم گل قشنگم،‌همیشه سعی کن دوستای خوب انتخاب کنی. این هم شما و غزل خانم که همیشه میگم کاش خونه هامون نزدیک هم بود. یک روز از صبح تا شب  غزل و علی جون اومدن خونه ما. البته شب تا هشت شب بعدش زود رفتن.به شما که حسابی خوش گذشت و ما مادرها هم کلی تعریف داشتیم و ذوق شما ها رو کردیم.اینجا هم واسه اینکه علی جون نیاد سراغ شما رفتید رو میز نشستید.                    &n...
26 دی 1398

جشن حروف الفباء قرآنی

سلام دختر خوشگلم. الهی قربون چشمای نازت بشم. کی اینجا رو می خونی؟ بخونی یا نخونی من که میام و میخونم و دلم برای این روزهاتون تنگ میشه. حسنا تو ی دختر خیلی خیلی خوب هستی. خیلی خوبی مامانی، کارهای خوب زیادی انجام می دی. الهی که همیشه هم خوبه خوب باشی عشقم کلاس الفباء قرآنی شما به پایان رسید... و طبق همیشه با پایان هر دوره براتون جشن گرفته میشه. کادو می گیرید و کیک می خورید و عکس می گیرید. دلبر ناز خودم. حروف عربی و قرآنی رو دیگه خیلی خوب ادا می کنی. خانم مهشیدی عزیز براتون خیلی زحمت کشید و مامان و بابا هم همینطور و بیشتر از همه خودت هم تلاش کردی. با کارت‌هایی که خانم معلم می گفت تو خونه درست کنیم و رنگ آمیزی و درست کردن کارد...
16 دی 1398

یلدای 98

سلام سلام به دو تا دخترهای مامان گل‌های قشنگ خونمون. امسال اولین سال حضور گلسا جون در شب یلدا بود و مثل همیشه ما دو شب مراسم داشتیم. ی شب خونه عزیز و آقاجون و یک شب هم خونه خامجی( بابابزرگ بابایی) که امسال مامان بزرگه گفت بیان طبقه بالا. چون مامان بزرگ بابایی دیگه بنده خدا توانایی نداره همه هم مهمان مامان بزرگ بابایی بودن اما تهیه و تدارک همه چی به عهده مامان بزرگه و عروس ها بود. من ژله گفتن درست کنم و نساخانم هم باسلوق درست کرد. شام هم از بیرون گرفتن. شما هم دختر بسیار خوب و خانمی بودی عشق مامانی و از اینکه بچه‌ها همش با موبایل بازی می کردند حسابی کلافه و ناراحت بودی و عصبانی میشدی البته. همش دلت ورجه ورجه...
1 دی 1398

ده و یازده ماهگی گلسا جون

سلام به دخترای زیبا روی مامان و بابا. این روزها حسابی بابت وجود شما خدا رو بیشتر از قبل شکر می کنم هر چند هر چقدر هم شکر کنیم بازم کمه. گلسا خانم مامان ده و یازده ماه شدنت مبارک باشه جان جانان. ببخشید که نمی تونم زیاد بیام و اینجا از جزئیات بنویسم، خواهر کوچولوی دوست داشتنی. تو این عکس شما نه ماه بودی و برای اولین بار رفته بودی کافی شاپ گلسا جون در 10 ماه و 23 روزگی اولین قدم‌های زندگیش رو برداشت و پاهای کوچیکش رو روی زمین گذاشت و به تنهایی راه رفت. گلسا جونم اگر بدونی خواهری چقدر به این خاطر خوشحال بود و مدام فشارت می داد و می گفت: مااااااااامان ببین آخه چقدره، داره میره عزیزمممم!!! خلاصه اینکه حسا...
27 آذر 1398

نه ماه که اومدی و دخترم خواهر دار شده

سلام به دو تا دخترای خوشگلم الان که دارم این مطلب رو می نویسم شما دو تا گل من خوابیدید گلسا نه ماهش تموم شده و حسابی این روزها همبازی دختر نازم شده، حسنا جون شما خیلی خیلی بهت خوش میگذره و در طول روز با خواهری بازی می کنی و اونو می خندونی. بعضی وقت ها هم دلت ضف میره و اونو فشار میدی. این هم ی عکس ناز از دو تا خواهر خوشگل این لباس ها مال مشهده براتون خریدم. اصلا فکر نمی کردم مال گلسا اندازش باشه   ...
26 آذر 1398