سیزدهمین ماهگردت مبارک گل نازم
دختر گلم امروز در سیزدهمین ماهگردت میزبان یه مهمون خوشگل و ملوس به نام غزل بودی.
غزل جون دختر خاله سمیه است که از دوستان و همکاران قدیمی مامانی هستند
دختر خاله سمیه دقیقا 5 ماه از شما کوچیکتره، خاله سمیه باعث شده بود که منم وبلاگ داشته باشم و برای شما وبلاگ درست کنم و از این بابت ازش ممنونم.
راستی مامان جون خاله سمیه به مناسبت تولد یکسالگی شما یه عروسک خیلی خیلی ناز برات خریده بودن و ما رو شرمنده کردن. ممنوووون خاله. جبران کنیم
شما امروز دختر خیلی خیلی خوبی بودی. خوش برخورد بودی مامان جون.هزااااااار ماشالله، وقتی داشتی خیار می خوردی نی نی داشت نگاهت می کرد که شما هم میوه تون رو دادی بهش.
کلا دختر دست و دلبازی هستی. شما این روزها تاتی می کنی و غزل هم برای خودش ماشالله سینه خیز می رفت.
امروز حسابی یاد روزهای رفته رو کردم مامان جون. روزهایی که از شادی سینه خیز رفتنت رو ابرها بودم. امادیروز وقتی غزل جون رو دیدم سینه خیز می ره احساس کردم چه کار سختی داره انجام می ده.خدا قوت بده به دست و پاها و زانوهای خوشگل و کوچولوش سر وقتش مثل شما تاتی کنه و مامانش لذت ببره.
امروز از صبح روز خوبی بود برامون خدا رو شکر، همه روزهای هدا با وجود شما عزیز دل مامان خوبه و خوش میگذره بهمون.
غزل خاله سمیه خیلی ماشالله شیرین بازی کرد، مامانش ورزشش میداد و اونم می خندید. خدا همه نی نی ها رو حفظ کنه ان شاالله.
آخر سر هم چند تا عکس از دوست شما انداختیم که خیلی قشنگ شدن.ماشالله دختر خوش عکسی میشه
شما موقعی که داشتم عکس می گرفتم تو روروئک بودی و غزل گاهی تعریف می کرد و جیغ میزد و شما هم جیغ میزدی. شب هم که باباجون اومدن گفتم بابایی نی نی جیغ میزد( تا به اینجا می رسید حرفم شما باز جیغ میزدی و می خندیدی) ما هم مثل همیشه قربون صدقت می ریم از ته دل.
یه چیز دیگه:
موقع عکس گرفتن تل خودت رو همش می خواستی بزنی روی موهای غزلی(عکسش رو برای یادگاری میزارم اینجا)
اینجا می خوای برای غزل تل بزنی.اونم ماشالله خانم نشسته
حالا هر دو تل دارید و مثل ماه شدید الله اکبر