آغاز سال 1399 و وقایع فروردین ماه
به نام خدا
سلام به گل دخترای مامان، امسال عید قرار بود ما به مسافرت بریم و از قبل کلی در مورد اینکه کجا بریم با دایی جونا بحث می کردیم و مثل همیشه عزیز جون گفتند پیش پیش حرف نزنید. من میگفتم بریم مشهد و دایی جونا می گفتن با فامیل ها بریم شهرهای شمال کشور
خلاصه اینکه ویروس منحوس کرونا سر و کله اش پیدا شد و حسابی همه چی رو بهم ریخت، بابابزرگ و مامان بزرگ می خواستن با فامیلهای خودشون برن آبادان و جنوب اما قسمت نشد و همه نه تنها مسافرت نرفتن بلکه خونه موندن و عید دیدنی هم نتونستن برن.
به ما که خیلی خوش گذشت باباجون شما حدود 28 روز تعطیل بود و حسابی هر روز بازی می کردیم و شبها زود می خوابیدید شما.
خلاصه اینکه فقط خونه پدر و مادرهامون می رفتیم اون هم با رعایت تمام موارد بهداشتی.
از عیدی دادن و عیدی گرفتن هم خبری نبود و شما خیلی دلت می خواست بری خونه فامیل اما با توضیح ما و شنیدن اخبار حسابی توجیح شدی و تونستی با این مسئله مهم کنار بیای.
الهی قربون اون چشمهای خواب آلود دختران سحر خیزم بشم من.لحظه تحویل سال این عکسها ثبت شده🤩🤩
کلاسهای قرآن و ورزش شما از بهمن ماه به خاطر بارش برف و شیوع آنفلوانزا تعطیل شده بود و حالا هم به خاطر ویروس کرونا به صورت آنلاین قرآن رو فراگرفتی و حسابی هم پیشرفت داشتی دختر گلم.
سیزده بدر هر سال می رفتیم باغ آقا جون و خامجی هم برامون کوفته درست می کرد که متأسفانه امسال به صورت دیگهای برگزار شد و همه مردم این امر رو رعایت کردند که باید تو خونه بمونند و بیرون نروند.
اینجا خونه مامان بزرگه اس و این هم گلسا خانم که توی رختخواب کودکی باباجونش دراز کشیده
این هم تولد بابابزرگه، کیک رو من و زنمو نسا با حداقل امکانات درست کردیم
به تازگی طلا به جمع خانواده بابابزرگه اینا اضافه شده و شما فسقلیهای من هم سرگرم میشید
قربونت برم حسنا جون که اینقدر عاشق حیوانات و پرندههایی مامان جااااااااااااان