سومین محرم حسنا جون
سلام عشق من
الان که دارم این مطلب رو برای شما می نویسم. شما راحت خوابیدی
تو کریر بچگی هات دوست داشتی بشینی. مدام هم می گفتی مامان تکونم بده یه دفعه دیدم خوابت برد.
شما اول محرم دنیا اومدی
به همین خاطر هر سال اول محرم برات یه نذر کوچولو می دیم.هر جا شد و هر چی بود. انشالله خدا بهمون پول بده برات نذری های بزرگ بدیم.
امسال شما خیلی دختر خوبی بودی.
برات از محرم و سیاه پوش شدن کوچه ها و خیابون ها گفتم.
شما هم هر جا پرچم سیاه می دیدی می گفتی هیأت حسین. امام حسین(ع) نگه دارت باشه عزیز دلم.
شب اول محرم رفتیم دوتایی هیات سرکوچمون(حاج نورعلی) چون شب اول بود خیلی خلوت بود. شما هم حسابی اونجا دوست پیدا کرده بودی و برا خودت می گشتی.
مامان بزرگ باباجون هم که شما بهشون می گی خامجی(مامیگیم حاج خانوم) شما اینو خودت درست کردی و بهشون می گی.
ایشون دوازده روز اول محرم رو روضه دارن. شما چون دقیقا تو اون ساعت که روضه شروع می شه می خوابی کمتر تونسیم شرکت کنیم.
اونجا هم عاااااااشق میکروفون بودی و می رفتی و سوره اخلاص رو می خوندی البته دست و پا شکسته ولی درست. بعضی جاها رو حذف می کردی خودت
کتاب زیارت عاشورا دستت می گرفتی و مثلا می خوندی.
روز تاسوعا هم خونه عمه مامان بزرگ شما بودیم. عمه صدیق. اونجا نذری داشتند و شما هم کلی بهت خوش گذشت.
از اون روز به بعد موقع خواب میگی مامان عمه صدیق صوبت کن.(خاطره اون روز رو یعنی)
روز عاشورا هم رفتیم دیدن دسته های عزاداری و شما با تعجب هی بغل بابا بودی و بهشون می گفتی بابا اینا صوبت کن.(پرچم و طبل رو نشون می دادی)
انشالله در مسیر امام حسین و یاران باوفاش حرکت کنی عزیز دل مامان