تولد مامان و بابا
امسال تولد مامان و بابایی با حضور خواهر جون برگزار شد
تولد مامانی یک هفته بعد از دنیا اومدن گلسا جون بود و شبی که خونه مامبزرگه بودیم شما و بابا رفتید تو اتاق بعد بابا گفت من تا جایی برم و بیام، شما هم گفتی: مامان فکر نکنی می خوایم برات تولد بگیریما( قربونت برم الهی) عقلت رو قربون آخه خوشگل دخترم.
بعد همه زدیم زیر خنده، گفتی خنده نداره که فکر نکنی الان بابا می خواد بره بستنی برات بخره😂
و اینجوری بود که شما راز رو زود فاش کردی...
بابا هم زحمت کشید و برامون خونه مامان بزرگه برای همه بستنی خوشمزه خرید
24 روز بعدش هم تولد باباجون بود و خودش خبر نداشت،من با سختی براش کیک پختم. تزئین کردم و دادم عمو مهدی اومد برد. مجبور بودم سریع همه آثار کیک پختن رو هم از تو خونه پاک کنم که واقعا سخت بود و خسته شدم ولی همه رو با عشق انجام دادم
شب بعد از شام ی دفعه رفتم و کیک آوردم و بابایی کلی غافلگیر شد و ذوق زده شد.🤩
این هم کیک تولد من که مامان و بابام ی شب آوردن برام خونمون
شما و دخترا خواب بودید و من دلم نیومد شما رو بیدار کنیم. اما اومدیم بالای سرتون و عکس گرفتیم