عقد دختر عمو
امروز بعدازظهر عقد دختر عمومي خوبم بود كه به سلامتي و خوشي تو محضر خونه 20 شهرمون عقد كردند.
اميدوارم خوشبخت بشه. و به تمام آرزوهاي قشنگش برسه.
اون موقع كه بالا سر عروس قند مي سابيدن براي دوستاي مجردم دعا كردم. براي داداشاي خودم و همسرم...
انشالله زندگي خوب و طولاني داشته باشند.
اين محضر خونه كه ما رفتيم محضردار به من گفت: خانوم مي توني دروغ نگي... منم گفتم بله.
گفت: براي بله اول بگو عروس داره قرآن مي خونه،براي بله دوم هم بگو عروس خانوم داره همه شما رو دعا مي كنه. منم كه اصلا روم نمي شه از اين حرفا بزنم گفتم شرمنده حاج آقا نمي تونم. ديگه به اون يكي دختر عموم گفت.
از اين كارم بسيور خرسندم و از خودم خوشم اومد. قيمت سكه اومده پايين همه سكه هديه دادند.
انشالله قيمت ها همينجووووووووووووورر بشكنه....
ياد روزهاي كودكيمان افتادم، حالا همه مون داريم خانوم مي شيم و بزرگ شديم و صاحب خونه زندگي شديم.
دلم واسه مامان باباهامون مي سوزه كه دارن پير مي شن.
يه چيز ديگه باز تو محضر گير داده بودند كه يه ني ني بيار دير ميشه ها. حالا به كي بگم بابا حالا زوده ما اصلا تو موده بچه داري نيستيم. واااااااااالا.
عمه وسطيم مي گفت: يه دونه بيارين. منم با خنده بهش گفتم از كجا بياريم حالا كه خوب باشه.
×××اما روزشمارهای مهم زندگی من و همسرم:
اولین جلسه خواستگاری چهارشنبه7 اردیبهشت 90 ساعت ۱۷
دومین جلسه خواستگاری پنجشنبه 8 اردیبهشت 90 با حضور آقا داماد عزیز ساعت 18
تعیین مهریه: شنبه 17 اردیبهشت 90ساعت 10 صبح
تاریخ بله برون: دوشنبه ۱۹ اردیبهشت 90 ساعت 21:30
تاریخ آزمایش: شنبه ۳۱ اردیبهشت 90ساعت 9 صبح
تاریخ خرید حلقه هامون: 9 خرداد 90 ساعت 11 صبح( طلا گرمی 43 هزار تومان)
تاریخ عقدمون: روز پنجشنبه 26 خرداد 90ساعت 11 صبح محضرخونه شماره 2( میلاد با سعادت امام علی (ع)
اولین مهمونی خونه همسر: یکشنبه 29 خرداد 90
تاریخ عروسی 10 اسفند 90
تاریخ اولین سفرمون: 3 اردیبهشت 91- مشهد مقدس
تاریخ اولین سفر با خانواده ها: عید 92 ( همراه با خانواده من)