تولد باباجون و سالگرد ازدواج من و بابا جونی
سلام عشق مامان و بابا
سلام نفس مامان و بابا، همه وجودم خوبی دختر نازم،قربون اون چشمای قشنگت برم مامان جون.
انشالله وقتی این مطلب رو می خونی . سالم و سلامت باشی و ما هم در کنارت باشیم عزیز دلم.
هزار ماشالله اینقدر پیشرفت داشتی که دیگه جا می مونم از نوشتن.
عزیز دلم وقتی می ریم بیرون اسم همه ماشین ها رو برات می گم، شما هم هی می گی این، اون چند روز پیش داشتیم تو کوچه می رفتیم وعلمک های گاز رو نشون می دادی و می گفتی اون؟ منم گفتم علمک گاز . امروز که رفتیم بیرون ازت پرسیدم علمک گاز کو مامانی شما زود نشون دادی و گفتی ایناااا
همه کلمه ها رو تکرار می کنی. همه رو. هزار ماشالله به دختر نازنین مامان و بابا
رها جون دختر یکی از همکارای مامان وقتی یه شب ما رو به خونشون با اصرار برای شام دعوت کردن به شما یه شنل ناز هم هدیه دادن.
اومدیم خونه بهت گفتم مامانی رها بهت جایزه داده مبارکت باشه. چند وقت پیش ازت پرسیدم رها بهت چی داده بود مامانی شما هم با زبون شیرین خودت گفتی " دایزی" یعتی جایزه. "ج رو مدل خاصی می گی.
شانزدهمین ماهگرد شما تقریبا مصادف شد با تولد باباجون. بابایی اول اسفند به دنیا اومدن سالکرد ازدواج من و باباجون هم 10 اسفنده.
شما هم ماهگردت میشد 4 به همین خاطر مراسم ها رو یکی کردیم.
البته یه مراسم دیگه هم بهش اضافه کردیم. پاگشای عمو و خانمشون. با ی تیر چند تا نشون زدیم.
شام هم خورشت فسنجون درست کردم به همراه خورشت قارچ، دسر تیرامیسو و ژله بستنی. و دو مدل سالاد.
شما هم اون روز نخوابیده بودی و شب خیلی غر میزدی. البته اگر کسی باهات کار نداشت خانم بودی ولی حوصله بغل رفتن نداشتی.
این روزها علاقه زیادی به عروسک بازی پیدا کردی. و بازی هایی که ما باهات انجام می دیم رو شما با سحر عروسک محبوبت انجام می دی تقریبا
وقتی برات می خونم: حسنا خانم هل داره نمک و فلفل داره ماشالله به چشم و ابروش مامانش نشسته پهلوش" شما تا می رسیم به نمک می گی " نهه" بعد ابروش رو واضح می گی و پهلوش رو هم تلفظ می کنی.
دیگه اینکه به مای بی بی می گی : مای نی نی.
دیگه جونم برات بگه کولر رو نشون می دی بهت میگم از توش چی میاد میگی بادد " در رو غلیظ تلفظ می کنی"
محبت پدرانه
اینجا در کمدت رو باز کردی و اصرار که همه رو بزن به موهام.باباجون هم زحمتشو کشید.
بهت میگم ژست بگیر اینجوری ژست می گیری مادر به قربانت