حسنای ناز ماحسنای ناز ما، تا این لحظه: 9 سال و 6 ماه و 10 روز سن داره
گلسا جونگلسا جون، تا این لحظه: 5 سال و 3 ماه و 16 روز سن داره

ثمره زندگي زيبايمان

محرم 98

1398/6/20 22:02
نویسنده : مامان هدی
178 بازدید
اشتراک گذاری

هر سال محرم که میشد مادربزرگ بابایی که شما بهشون می گی خامجی دوازده روز اول ماه محرم رو روضه داشتند.

ما هم هر سال شرکت می کردیم این اواخر که شما بزرگتر شده بودی میرفتی و خدمت می کردی.

امسال بیشتر از همه سال ها ذوق و شوق داشتی برای شرکت در مراسم روضه خونه خامجی ولی متأسفانه خامجی دیگه توان برگزاری رو نداره و بچه‌هاش گفتن که دیگه نگیره خودش هم کلی گریه کرده که دیگه در توان جسمی ام نیست که بتونم هی برم طبقه بالا و بیام پایین

به قول مامان بزرگه هم، خامجی خیلی خیلی حساسه و دوست داره مراسم به بهترین شکل انجام بشه و خودش هم همه کارها رو انجام بده و به کسی زحمت نده

به همین خاطر همه هزینه‌هایی که برای چند روز مراسمش رو داشت با نرخ امسال هدیه کرد به جاهای دیگه. انشاء الله قبولشون باشه.

مامان بزرگه‌  می گفت وقتی پرچم‌ها و کتیبه‌هاش رو میداده کلی گریه کرده آخه از سن کم این مراسم رو داشته و اتفاقات خاصی هم براش رقم خورده.

این عکس مال سال 97،‌ آخرین سالی که خامجی روضه‌داشت شما سه سال و 11 ماه بودی، کم مانده بود تا چهار سالت پر بشه. الهی مادر به فدای تو دختر نازم، گلسا خانم هم اینجا تو شکم مامان جون

این شد که امسال روضه برگزار نشد و گلسا خانم هم نتونست شرکت کنه و ببینه این مراسم رو

در عوض خونه روبروی خودمون پنج روز روضه داشت و من هم برای اولین بار خودم به تنهایی البته با حضور شما دو گل دخترم رفتم روضه، روز اول که رفتیم مراسم تمام شده بود،‌روز دوم وقتی رفتیم مراسم شروع نشده بود و روز سومش هم که رفتیم نصفه‌های مراسم به خاطر گریه‌های گلسا مجلس رو ترک کردیم.

چند شب هم رفتیم هیأت پایین خونمون، (حاج نورعلی) که شما هم با بابایی میرفتی و شب آخر هم خوابیده بودی تو مراسم

این هم روز سوم

مگه از پیش شترها میامدی کنار

 

پسندها (2)

نظرات (0)