یلدای 98
سلام سلام به دو تا دخترهای مامان
گلهای قشنگ خونمون. امسال اولین سال حضور گلسا جون در شب یلدا بود و مثل همیشه ما دو شب مراسم داشتیم. ی شب خونه عزیز و آقاجون و یک شب هم خونه خامجی( بابابزرگ بابایی) که امسال مامان بزرگه گفت بیان طبقه بالا. چون مامان بزرگ بابایی دیگه بنده خدا توانایی نداره
همه هم مهمان مامان بزرگ بابایی بودن اما تهیه و تدارک همه چی به عهده مامان بزرگه و عروس ها بود.
من ژله گفتن درست کنم و نساخانم هم باسلوق درست کرد. شام هم از بیرون گرفتن.
شما هم دختر بسیار خوب و خانمی بودی عشق مامانی
و از اینکه بچهها همش با موبایل بازی می کردند حسابی کلافه و ناراحت بودی و عصبانی میشدی البته. همش دلت ورجه ورجه میخواد و وقتی می دیدی سه تا پسرهایی که اونجا بودن فقط موبایل دستشون بود ناراحت میشدی
آخرش خودم اومدم با شما بازی کردم.
خونه عزیز جون هم شما و گلسا خانم هر دوتایی تون بلوز و شلوار هدیه گرفتید. الهی که همیشه همه در کنار هم باشیم.