اومدن همکارای مامان برای دیدن حسنا جون
سلام عزیز دلم.
ماشالله روز به روز داری خانم تر و بزرگ تر میشی. دیروز کلا دختر خوبی بودی هم در طول روز و هم شبش.
آخه دیروز همکارای مامانی اومده بودن دیدن شما و کلی هم تو زحمت افتاده بودن.انشالله جبران کنیم براشون.
یه دسته گل زیبا و یه جعبه بزرگ شیرینی و کلی هدیه نقدی برای شما آوردن مامانی. واقعا شرمندشون شدیم.
اما شما برعکس روز قبلش که همش در حال جیغ زدن بودی خیلی خانم تو گهواره ات دراز کشیده بودی و خواب و بیدار بودی، یه دو باری بهت شیر دادم و دیگه اذیت نکردی.
همه می گفتن خوش به حالت بچه ات با این همه سرو صدا بیدار نمی شه. دیگه نمی دونن که شما بعضی وقت ها از دل درد کلی گریه می کنی و دل ما رو کباب می کنی قربونت برم. شب هم ساعت یک بعد از اینکه من و بابایی کلی از شما عکس انداختیم خوابت برد و ما هم خوابیدیم و شما هم تا ساعت 4 خوابیدی، ساعت 4 یه کوشولو شیر خوردی و دوباره ساعت 6 و نیم بیدار شدی و باز غذا خوردی و راحت خوابیدی تاااااااااا ساعت 8کلا بیشتر از 4 ساعت یکسره نخوابیدی. این 4 ساعت رو هم اکثر مواقع باید منتظر باشیم تا رویت بشه
اما در کل دیگه عادت کردیم به دیر خوابیدن و اینجوری بیدار شدن.
دیشب هم بابای بابا شام اومدن خونمون و با شما بازی کردن.
امروز هم حاج آقا و حاج خانم رفتن تهران. مامان بابا هم از 5 شنبه هفته قبل رفتن تهران.
قربونت برم الهی خیلی خیلی دوست دارم گل مامان و بابا
شما امروز 47 روزه هستی