حسنای ناز ماحسنای ناز ما، تا این لحظه: 9 سال و 6 ماه و 8 روز سن داره
گلسا جونگلسا جون، تا این لحظه: 5 سال و 3 ماه و 14 روز سن داره

ثمره زندگي زيبايمان

سومين سالگرد عقدمون مبارك باشه

سه سال پيش روز ميلاد با سعادت امام علي(ع) بود كه پيوندي آسماني و جاودانه بستيم. پيماني كه براي هميشه در قلب هايمان ماندگار شد. 13 رجب يادآور روز بزرگي است، روزي كه دست هايمان را محكم به يكديگر داديم و قول داديم كه هيچ وقت همديگر را تنها نگذاريم. همسر خوب و مهربان و فداكارم اين سه سال همه روزش عاشقي بود و مهرباني تو. به من قول دادي كه هميشه بهترين ها را برايت فراهم مي كنم و براي اين قولت هميشه تلاش كردي و هم بهترين ها را برايم فراهم نمودي هم خودت بهترين بودي. من هم تلاش مي كنم تا براي تو بهترين باشم. هميشه همراه و همگام من بودي و هستي. از خداي مهربان مي خواهم كه همه زوج ها در كنار هم خوشبخت باشند و ساليان ســــــــــــــ...
21 ارديبهشت 1393

خرید تخت و کمد

امروز من رفته بودم آرایشگاه تا موهام رو کوتاه کنم. برگشتی بابا و مامان و آقای پدر اومدن دنبال بنده. سر مسیر فروشگاه ژیگو بود که من و مامان و بابایی رفتیم که یه سری نگاه کنیم و قیمت ها رو چک کنیم. قبلا یه سرویس تخت و چوب دیده بودم که یکی از همکارام از اون خریده بود و در عرض 25 روز بیش تر از 220 هزار تومن روی فقط تخت و کمدش رفته بود. و آقای فروشنده در حال تعویض قیمت ها بود. از اونجایی که ما برای هر کاری کلــــــــــی تحقیق می کنیم و کلـــــــــــــی می گردیم. چند ماه قبل و اصلا قبل از اینکه نی نی دار بشیم تمام سرویس های نوزاد رو دیده بودیم. برای من جا دار بودن کمداش خیلی مهم بود. به همین خاطر یه راست رفتیم آپادانا که اونجا هم چند مدل ...
14 ارديبهشت 1393

خبر دادن به خانواده پدري

ديروز اولين روز از ماه رجب بود، به همين خاطر قرار شد به خانواده بابا خبر بديم كه شما تو راه هستيد. مادر،‌تهران بودن و به همين خاطر با اس ام اس بهشون خبر داديم كه ايشون هم زود زنگ زدن و خيـــــــــــــــــلي خيــــــــــلي خوشحال و صد البته غافلگير شده بودند. صداشون رو هم واسه يادگاري ضبط كرديم. باباي بابا مي گفتن:‌ خوبه به ما سه ماه ديرتر گفتيد ما همين 6 ماه رو هم نمي تونيم طاقت بياريم. همه بي صبرانه منتظر اومدن شما هستن. چهارشنبه هم با مامان و باباي من رفتيم و سرويس كالسكه شما رو خريديم. رنگش خوشگل شد و خيلي به دلم نشست. سرخابي و خاكستري بود رنگش. يه پتوي اسپانيايي هم خريديم كه انشالله به سلامتي ازشون استفاده كني. امروز ج...
12 ارديبهشت 1393

nt

سلام. الان شما در هفته 12 به سر مي بري و امروز به اتفاق همسر يعني باباي شما رفتيم سونوي ntداديم. كه خدا رو شكر همه چي خوب بود. حالا فردا بايد برم به دكترم نشون بدم. از دكتر سونو پرسيدم كه مي شه احتمال بديد ني ني چي هست كه اونم با دقت گفت:‌فعلا نمي شه چيزي گفت تا يك ماه ديگه،‌اما به نظر مي رسه دختر باشه. اونجا بود كه من از خوشحااااااااااالي در پوست خودم نمي گنجيدم. به مامان جون هم اطلاع دادم و اونم خيلي خوشحال شد.   ...
2 ارديبهشت 1393

در هم و برهم

اول از همه سلام به همه دوستای خوبم. چقدر دیر اومدم وبلاگمو رو به روز کنم. امیدوارم سال خیلی خیلی خوبی برای همه باشه و برای من هم سالی پربرکت باشه انشالله. ما از 26 اسفند تعطیل بودیم تاااااااااااااا 16 فروردین و کلی استراحت کردیم و گشتیم و خوردیم و خوابیدیم که عملا آخراش دلمون واسه کار تنگ شده بود. تو عید مسافرت خاصی نداشتیم فقط یه 3 روزی اومدیم تهران و تهران گردی کردیم.که خیلی بهمون خوش گذشت. ایام عید بیشتر به مهمون اومدن و مهمونی رفتن گذشت من با اینکه اصلا لب به شکلات و شیرینی نزدم اما متأسفانه یه 2 کیلویی زیاد کردم بس که شام دعوت می شدیم پشت سر هم. دوباره باید رژیم عزیزم رو حفظ کنم. الان حدود 2 هفته اس که ما به کار برگشتیم اما نمی دون...
31 فروردين 1393

8 هفته و 3 روز

امروز 11 روز از سال 93 رو با هم طی کردیم و شما الان 8 هفته و 3 روز هستی. خدا رو شکر تا الان مشکلی نداشتم. سه روز پیش به مامانم خبر دادم. البته نگفتم که شما الان چند هفته هستی. گفتم که تازه خاله پری نیومده آخه ما تو عید یه مسافرت کوچولو داشتیم و نمی خواستم نگرانم بشن الان فقط من و بابا و مامانی می دونیم که خدا شما رو به ما هدیه داده. تو 6 هفته و 4 روزم بود که رفتم سونوگرافی واژینال و صدای قلب شما رو برای اولین بار شنیدم و خدا رو شکر همه چیز عادی و خوب بود. چند تا عکس هست که برات میذارم ...
11 فروردين 1393

5 هفته و 5 روز

سلام هسته ی کوچولو امروز 5 هفته و 5 روزه هستی. خیلی نگرانم. نمی دونم وضعیتم الان چطوره. تا حالا سونو گرافی انجام ندادم دکتر گفت پایان هفته 7. یعنی نمی دونم که فعلا کیسه آب تشکیل شده یا نه؟ دوستایی که در این زمینه اطلاعات دارن میشه بهم کمک کنن. فردا قراره برم یه سری آزمایش خون و کشت ادرار بدم. تا خدا چه خواهد. هنوز به هیچ کس نگفتم حتی به مامانم. گفتم اول خیالم از ضربان قلب نی نی راحت بشه بعد بهشون اطلاع بدم. به خانواده همسرم هم هفته 16 خبر میدم. اینجوری برای همه زودتر تموم میشه.
16 اسفند 1392